- امتیاز
- نام کتاب اصول فقه (مباحث الفاظ و قواعد تفسیر متن)
- قیمت 2,450,000 ریال
-
شابک
- 978-964-511-780-9
- تعداد صفحات 272
- نوبت چاپ 3
- سال انتشار 1402
- شماره جلد / نوبت ویرایش 1 / 1
ساختار کلی نوشتار تا اندازهای از روش رایج در دستهبندی مباحث پیروی کرده است؛ اما تلاش کرده است نظم منطقی مباحث و دستهبندی آنها را دقیقتر انجام دهد.
از ویژگیها و تفاوتهای این نوشتار در مقایسه با آثار رایج، پرداختن اجمالی به "نظریۀ معنا"[1] است. تفسیر متن بدون داشتن نظریهای بنیادی در بارۀ معنا با کاستی جدی روبروست. این اثر کوشیده است از وضعیت نظریۀ معنا در اصول فقه و چالشهای آن تصویری کلی به دست بدهد.
از دیگر ویژگیهای این نوشتار این است که کوشیده است اهم مباحث و قواعد مربوط به تفسیر متن را یک جا گردآوری کند تا مباحث الفاظ به طور کامل در نظمی منطقی ارائه شود. توضیح اینکه در نوشتههای رایج اصول فقه معمولاً فصلی به مباحث الفاظ، فصلی به واکاوی ادله اجتهادی و فصلی نیز به بررسی ادله فقاهتی (اصول عملیه) اختصاص داده میشود.[2] مبحث تعارض ادله یا تعادل و تراجیح که بخش بسیار مهمی است نیز در خاتمه یا فصلی جداگانه بررسی میشود.[3] در مباحث تعارض ادله مسائل مربوط به تعارض لفظی و دلالی به سختی از دیگر گونههای تعارض مانند تعارض روایت مشهور با غیرمشهور یا تعارض دو روایت موافق و مخالف با قرآن مجید تفکیک شده است. این در حالی است که آگاهی به همۀ قواعد و اصول حاکم بر تعارض دلالی که در واقع به تفسیر متن بازمیگردد به طور یک جا برای کسی که میخواهد دیدگاههای دانشوران اصولی را در بارۀ قواعد تفسیر متن بداند یک ضرورت است. بدینروی ما در این نوشتار بر خلاف ترتیب رایج در کتابهای اصولی و به منظور گردآوری همۀ مسائل مربوط به مباحث الفاظ و تفسیر متن و با لحاظ این پیشفرض که راهحلهای تعارض دلالی در حل تعارض هر متنی از جمله متون حقوقی و قانونی نیز میتواند سودمند باشد آنها را از منابع معتبر اصولفقه استخراج و دستهبندی نموده و در فصل پایانی کتاب سامان دادهایم تا دانشجویان و پژوهشگران حوزه حقوق بتوانند آنها را در تعارض مربوط به دلالت و تفسیر بهکار بندند. بدینسان این مجموعه شامل همۀ مباحث الفاظ و قواعد تفسیر و حل تعارضهای دلالی است. گونههای دیگر تعارض به فضل الهی در دفتر مخصوص به تعارض ادله و امارات خواهد آمد.
برای ترغیب دانشجویان و پژوهشگران حقوق به مباحث الفاظ و یادآوری اهمیت اصول و قواعد تفسیر متن که در این دفتر یک جا آمده است بار دیگر تأکید میکنم که به وارونۀ آنچه گاه پنداشته میشود مباحث الفاظ در اصولفقه، ناظر به فهم زبان عربی نیست، بلکه مسائل الفاظ و مباحث تفسیری اصولفقه، مطالعۀ قواعد حاکم بر فهم زبان به طور کلی است. دانشوران اصولی خود در مقام بیان تمایز اصولفقه از علوم ادبیات بر این نکته پای فشردهاند.[4] بویژه ما در این نوشتار میکوشیم مباحث را از چشماندازی کلی و فارغ از قواعد زبان عربی پیگیری کنیم. گاه به مناسبت ممکن است مسأله و مثالی لغتشناسانه[5] از زبان عربی مطرح شود، ولی این به معنای بحث از قواعد زبان عربی نیست؛ علم اصولفقه بر پایۀ این پیشفرض مباحث الفاظ را پیگیری میکند که زبان شارع مقدس اسلام همان زبان عادی و بشری است و قواعد حاکم بر زبان و گفتار شارع همان قواعد زبان بشری است. مطالعۀ معنای لغات زیر عنوان "فقه اللغه"[6] صورت میگیرد که در هر زبانی میتواند مطرح باشد. مباحث الفاظ اصولفقه گاه بویژه در مغرب زمین زیر عنوان هرمنوتیک اسلامی هم مطرح میشود. این نامگذاری کاملاً با مناسبت است. هرمنوتیک، علم تفسیر متن است و در مباحث الفاظ اصولفقه هم به طور کلی از قواعد و اصول تفسیر متن بحث میشود. با این حال برخی که گویا درک درستی از هرمنوتیک نداشتهاند اصول فقه را به کلی در مقابل هرمنوتیک قرار دادهاند. حال آنکه رویکرد برگزیده شده در اصول فقه در مورد تفسیر متن نیز گرایشی از یک رویکرد هرمنوتیکی است.[7]
بلی برخی از مباحث تفسیری و پرسشهای مربوط به مباحث الفاظ ممکن است برای دانشجویان رشتۀ حقوق کاربرد کمتری داشته باشد. اما همین مباحث هم برای دانشجویان حقوق در یک کشور اسلامی سودمند و الهامبخش است. به هر حال در کشور اسلامی دانشجوی حقوق باید به اندازۀ کافی توانمند باشد تا هم به زبان حقوقی و هم به زبان اصولی و فقهی استدلال کند. در آرایی که پای استدلال به مباحث اسلامی در میان میآید باید با مفاهیم اصولفقه اسلامی آشنا بود تا بتوان در فرایند استدلال و اقناع، شرکت مؤثر داشت. در واقع، این واقعیت که مجموعۀ قوانین و مقررات نظام حقوقی ایران آمیزهای از قواعد اسلامی و عرفی است،[8] آشنایی با طیف گستردهای از مبانی و روشهای استدلال را ضروری میسازد. هرچند چنانکه گذشت بسیار مهم است که پیوسته و با دقت به تفاوت مبانی و پیشفرضها در دو نظام تشریع الهی و قانونگذاری بشری توجه کنیم. به هر روی ما کوشیدهایم در نوع موارد، مثالهایی از زبان پارسی و گفتوگوهای عادی و احیاناً مقررات عرفی را ذکر کنیم تا دانشجویان و پژوهشگران حقوق به کاربردهای عملی اصول استنباط بیشتر آشنا شوند.[9]
به رغم اهمیت شگرف مباحث تاریخی در هر دانشی و از آن جمله اصول فقه[10]، نوشتار حاضر نه به تاریخ اصولفقه پرداخته است و نه در طرح مباحث جز اشاراتی اندک به سیر و تحولات تاریخی مسائل مورد بحث پرداخته است. سپاس خدای را نگاشتههایی که دانشجویان و پژوهشگران میتوانند با مراجعه به آنها آگاهیهای کلی در بارۀ تاریخ اصولفقه به دست آورند، کم نیست.[11] طرح مباحث تاریخی مباحث الفاظ و تفسیر متن نیز در حوصلۀ مخاطبان اصلی این نوشتار نیست.
[1]. Theory of meaning
[2]. براي مروري کوتاه بر اين اصول نک: مختاري، محمدحسين، اصول فقه يا مباني حقوق اسلامي، ص197-245، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، قم، چاپ اول، 1390.
[3]. تقسيمبندي مباحث در اصول فقه به سبک رايج ضرورتاً بهترين دستهبندي نيست. پس راه براي طرحهاي بهتر تقسيمبندي مباحث نظير آنچه در اين نوشتار در خصوص مباحث الفاظ پيگيري شده و مباحث الفاظ بجاي طرح در مباحث الفاظ و مباحث تعادل و تراجيح يک جا مطرح شود، کاملاً باز است. براي ملاحظۀ برخي کاستيهاي مربوط به تقسيمبندي رايج و پيشنهادي جديد براي دستهبندي مباحث نک: آملي لاريجاني، صادق، فلسفۀ علم اصول، ص19، ، مدرسۀ علميۀ ولي عصر(عج)، قم، چاپ اول، 1393ش.
[4]. براي نمونه نک: موسوي خوئي، سيدابوالقاسم، مصباح الاصول، ج1، ص12، تقرير: محمدسرور واعظ حسيني بهسودي، داوري، قم، چاپ اول، 1422ق.
[5]. Philologic
[6]. Philology
[7]. به زودي در فصل اول اين باره توضيحات بيشتري خواهد آمد.
[8]. براي آشنايي با ابعادي از اين دوگانگي نک: کاتوزيان، ناصر، مقدمۀ علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقي ايران، صص62-64.
[9]. تأکيد ما بر ذکر مثالهايي از متون عرفي و عادي و احياناً قانوني به زبان ساده بوده است. با اين حال به دلايلي به ذکر دقيق متن موادي که شاهد مثال بودهاند و تحليل و تبيين آنها نپرداختهايم. علاقمندان ميتوانند به نگاشتههايي که بدين منظور تدوين شده مراجعه کنند.(براي نمونه نک: قافي، حسين و شريعتي فراني، سعيد، اصول فقه کاربردي، ج1، 2و3، سمت، تهران، 1392).
[10]. با اين حال برخي نويسندگان با اين پيشفرض که نوع مباحث اصول فقه، عقلي است، مطالعات تاريخي در دانش اصولفقه را چندان مهم ندانستهاند و از رويکردي با عنوان نگاه مقطعي دفاع کردهاند.(نک: آملي لاريجاني، صادق، فلسفه علم اصول، صص 52-56). به نظر ما براي نظريهپردازي استوار بويژه ملاحظۀ نظريههاي معنايي و تفسيري و سير تکاملي آنها مباحث تاريخي بسيار بااهميت است. همۀ مباحث اصول فقه بويژه مباحث مهم الفاظ عقلي نيستند. هر گونه نظريهپردازي در بارۀ تفسير متن از تاريخ و تحليل تاريخي مباحث بينياز نيست. بگذريم از اينکه برخي نظريههاي معنايي به نوعي معناي متن را به تاريخ گره ميزنند و در هر حال قبول و ردّ چنين ديدگاههايي در اصول فقه مستلزم بحث تاريخي است.
[11]. براي نمونه نک: گرجي، ابوالقاسم، ادوار اصول فقه، تهران، ميزان، 1385؛ گرجي، ابوالقاسم، "نگاهي به تحول علم اصول و مقام آن در ميان علوم ديگر"، در: مقالات حقوقي، ج2، صص105-155، دانشگاه تهران، 1369؛ محقق داماد، سيدمصطفي، "تحولات اجتهاد شيعي: سير تاريخي، حوزهها و شيوهها"، مجله تحقيقات حقوقي، شماره44، پاييز ـ زمستان1385، صص11-54؛ حيدري، علينقي، اصول الاستنباط، ص17-26و صص42-44، لجنه اداره الحوزه العلميه، قم، چاپ اول، 1412ق.؛ ميرعمادي، سيداحمد، أئمه(ع) و علم اصول، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1387؛ بن حلاق، وائل، تاريخ تئوريهاي حقوق اسلامي، ترجمۀ: محمد راسخ، نشر ني، تهران، چاپ اول، 1386؛ صدر، سيدمحمدباقر، المعالم الجديده، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصية للشهيد ¬
® الصدر، قم، چاپ سوم، 1429ق؛ عليپور، مهدي، درآمدي به تاريخ علم اصول، مرکز بينالمللي ترجمه و نشر المصطفي، قم، چاپ سوم، 1391.
نظری ثبت نشده